...نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟

کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن

شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟

زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟

دلِ پولادوَش شیر شکارانت کو؟

سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند

نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟

چهره ها درهم و دلها همه بیگانه ز هم

روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟

آسمانت همه جا سقف یکی زندان است

روشنای سحر این شب تارانت کو؟